حتی گاهی جرات نمیکنم پشت سرم را نگاه کنم
که ببینم:
جام خالیه یا نـــــــه...
تا اخر عمرت هم اگر تنها موندی
مهم نیست
فقط نزار به جای برسی
که تو اغوش کسی
با یاد کسه دیگه ای بخوابی...
سخت است....
وقتی دستت به آنچه آرزو می کنی نمی رسد...
وقتی ضجه هایت را کسی نمی شنود...
وقتی گریه هایت را زیر باران کسی نمی بیند..
وقتی حقت را پایمال کرده اند ولی زورت نمی رسد..
وقتی پاره ی تنت را ....
وقتی....
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه.
نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه.
این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار،
پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه.
باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا،
به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!
شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار،
دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه.
جان من برخیِ ” آن مرد ” که در شط فرات،
تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه.
هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین،
ای دمش گرم...
سـرش رفـت، ولـی قـولـش نـــه.
فراموشم نکن شایدسال ها بعد در گذرخیابان ها از کنارهم بگویی
آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود...
ا
به هم نرسیدیم...
اما
بهترین غریبه ات می مانم
که تو را
همیشه دوست خواهد داشت....
"خـدایــا"
چـه کـرد روزگـارت بــا مـن
کــه دیـگـر گـریـه ام
آرام نـمیکنـد مـــرا... ؟؟
گذاشتــم به دارم بکشنــد
بــی گنــاه بـــودم اما....
حوصلـــه اثبـــاتش را نـــداشتم...
امشب خستــــــــــــه تر از هر روزم
کاش میشد گوشـــــــــه ای نوشــــــــــت:
خـــــــدایا امشـــــــــــــب خیلی خســــــــــــــــــتم
فـــــــــــــــردا صبح بیــــــــــــــــــــــــدارم نکـــــــــــــــن
خیلی سختِ نگه داشتنِ بغض پشت تلفن...
مخصوصاً وقتی که میخواهی نفهمه هی قورتش میدی...
اما آخرهم چیکه چیکه اشکات گونه ها تو خیس میکنه
اون موقع ست که یهو تلفنُ قطع میکنی
بعدشم میگی خودش قطع شد
خیلی درد داره...
سیگـ ـارها برایــم دو دسته اند :
سیگـ ـارهای قبل از دیدنت و سیگـ ــارهای پس از رفتنت....
هر دو برایم حس غریبی دارند
اولی بخاطــر دلهره ی نیامدنت و دیگری
از ترس دیگــر ندیدنت . . .
عادت دارم هر روز جایِ انگشتانم را از روی شیشه مانیتور پاک کنم.
آخر نوازش کردن عکس هایت عادت من است
عکس تو
بر عکس تو
مدام در آغوش من است...
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺣﺎﻟﻮ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻫﯿﭽﯿﻮ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺗﯽ
ﺩﺍﻏﻮﻧﯽ
ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ
ﺳﺨﺘﯽ ﻣﯿﮑﺸﯽ
ﺍﻣﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮐﻢ ﺑﯿﺎﺭﯼ
ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺯﺍﺭ ﺍﺭﺯﺵ ﻏﻢ ﺧﻮﺭﺩﻧﻮ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺪﻭﻥ ، ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺰ میگذﺭﺩ....
دوســـتــــــــ داشــتــن ، ربـــطــی بـــه دیـــدن نــــــــدارد
آدم هــــــا خـــــــــــدا را هــــــم ، دوســتــــــــــــ دارنـــد هنوز
بــــــــــاران که می بارد ، دلـــــــــــــم بیشتر برایت تنگ می شود ..!
لب پنجره مينشینم
و به آســـــــــــمان خیره می شوم ..
هر چه که بغض می کنم ،
آسمان ترجمه اش می کند با باران...
ϰ-†нêmê§ |